**

کل برنامه هارو ریخته بودیم. همه چی داشت همونجوری که میخواستم پیش می‌رفت. استرس و ذوق قاتی بود:) قرار بود نصف راهو با یکی از دوستام بریم. ولی یکی دو روز به آخر، به مشکل خورد و با کلی معذرت خواهی گف که نمیتونه بیاد. ناراحت نشدم و درکش کردم. در هر صورت، من این کارو انجام می‌دادم. من داشتم رویامو واقعی می‌کردم واین چیز کمی نبود:) هرطور شده باید می‌رفتم. پس مامان بابامو راضی کردم که تنها برم. و رفتم.

***

از قطار پیاده شدم. ذوق و استرس. قندم افتاده بود. چمدونو دنبال خودم کشیدم و به سمت پله برقی رفتم. پله ها بالا رفت و بعد از طی کردن یه مسیر پل مانند، به سالن ایستگاه رسیدم. نوری که از سمت در، از لابه لای جمعیت تابیده میشد، یکی از اولین قشنگیا و حس خوبا بود. از در رفتم بیرون و روشنایی رو دیدم. آدما رو دیدم. خیابونو دیدم. نفس کشیدم. رفتم سمت خیابون. اسنپ گرفتم. تا وقتی به لوکیشن مورد نظر برسم کلی استرس کشیدم. رسیدم. منتظرش بودم بیاد. نمیدونستم از کدوم سمت قراره بیاد. دو طرف خیابونو میدیدم و اون لحظه ها، چقد قشنگ بودن:,)

دیدم که داره میاد. خودمو از ماشین انداختم پایین و چمدونم رو هم نمی‌دونستم چیکار کنم. خشکم زد. استرسم بیشتر شد. خواستم برم سمتش ولی پاهام یاری نمی‌کرد. ماسک زده بود. از همون فاصله چشماشو می‌دیدم. خدای من چشماش:,)

رسید نزدیکم. قلبم تو سینم خودشو اینور و اونور میزد. هنوز خشکم زده بود. دستشو اورد سمتم. دست همو گرفتیم:,) بهترین حس دنیا. رفتم بغلش، همونجا. وسط خیابون. واسه چند لحظه. سرم رو سینش بود. ضربان قلبامون.

چمدونمو گرف. دست دیگشو محکم گرفتم. استرس و ذوق. هردومون داشتیم. با دو تا دستم دستشو محکم گرفتم و رفتیم سمت خونه. هیچی نمیگفتیم. وسط راه گف خوبی؟ گفتم نه:,) باورم نمیشد. اونم باورش نمیشد.

رسیدیم خونه. از پله ها رفتیم بالا.پشت در واستادیم. بچه ها خونه بودن. برگشتم سمتش. نرفتیم تو. چمدونو گذاش زمین. رفتم بغلش. چندین دقیقه:,) بالاخره یکم جدا شدیم. چشاشو میدیدم:,) خدای من چشماش. گفتم چقد چشات قشنگه:,) ماسکامونو در نیاورده بودیم هنو:)) ماسکمونو دراوردیم. دستاشو دور صورتم گرف، گف کی گفته تو جوش جوشیی؟ خیلییی گوگولیییی:,) صورتامون بهم نزدیکتر شد. لبامون رسید به هم. چشامون بسته بود. هنوزم باورم نمیشد. داشتم لمسش می‌کردم ولی باورم نمیشد. نکنه داشتم خواب میدیدم.

کلاهم از سرم افتاده بود، موهامو تو دستاش گرف گف موهات چقد خوشگله:,) دیگه نمیتونستم رو پام واستم. گف میخای همینجا بشینیم؟ موافقت کردم. همونجا پشت در، رو به روی هم نشستیم. دستای همو محکم گرفته بودیم. همدیگه رو نگاه می‌کردیم. طاقت نیاوردم. رفتم بغلش باز:,)

***

مربوط به عنوان: اگ از قبل اینجا بوده باشین و پستامو خونده باشین، حتما در جریانین، ک کلی رویاهای این مدلیمو نوشته بودم:)

توضیحات تکمیلی: منو یوسف تو مجازی آشنا شدیم. دو ساله همو میشناسیم و یک ساله که باهمیم. و این اولین دیدارمون بود:)

+ هنوز به ۱۴۰۰ نرسیدیم ولی هم اکنون صدای منو از آدرستیا میشنوین:)

آدرستیای یک

آدرستیا: رویاهایی که خاطره شدن

رو ,سمت ,گف ,تو ,ولی ,نمیشد ,باورم نمیشد ,زده بود ,محکم گرفتم ,من چشماش ,رو دیدم

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کتونی سکوت ورد فایل 24 [-BTS ARMY-] firoozehart سبک زندگي sociology71 خلاصه کتاب کیفرشناسی علی صفاری همراه نمونه سوال کیمیا seokav5